جنب دانشگاه ازاد قدیم منتظر ایستاده ام که دوستم بیاید مثل همیشه ترافیک اخر روز حوصله ی راننده ها بی اعصاب را ب سر برده است .
شیشه اتوموبیلی پایین می اید پوست موز و دستمال کاغذی و چند نایلون دیگر را حواله خیابان میکند و ناگهان ماشین پشت سری او خانمی جوان دستش را روی بوق میگذارد ممتدد و طولانی
راننده ماشین در اتوموبیل را باز میکند و رو به خانم جوان میگوید چه خبرته؟؟ خانم میگوید چرا زباله کوفتی که خوردی رو میریزی تو خیابون؟!!!مگه سطل اشغالو نمیبینی!!؟؟(اشاره میکند به سطل بزرگی که همان کنار خیابان گذاشته اند.
راننده عصبانی چند تا جمله میگوید و ب گمان اینکه دختر کاری به او نداشته باشد اما این بار بلند تر از دفعه قبل فریاد میزند و میگوید اخه مگه رفتگر بیچاره چ گناهی کرده باید بار چندتا بی فرهنگ مثل تو رو ب دوش بکشه؟چندین ماه حقوق معوقه دارند که هنوز هم شهرداری با اونها تسویه نکرده!
اتوموبیل های دیگر همانطور ایستاده اند و نگاه میکنند انگار دیگر ترافیک برایشان اهمین ندارد.

 پی نوشت:کاری ندارم کار کدومشون درست بود کار کدومشون اشتباه .ولی من واکنش خانومه رو دوست داشتم :)

#دختران_شجاع

پی نوشت:کاش همانطور که میخواهند به زور روسری سرمان کنیم و برای اینکار گشت ارشاد گذاشته اند و به انها حقوق هم میدهند مرکزی هم داشتیم با نام مثلا سلامت همشهری در خطاب کسانی که زباله میریزند به ادما تذکر بدهند و جریمه شان کنند.

پی نوشت 3:واقعا بعضی وقت ها کارگزاران حکومتی رد داده اند :))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها